سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بهش گفتم به آسمون نگاه کن و بگو آسمون چه رنگیه ؟
گفت : آبی آسمونی .
گفتم : آبی آسمونی ؟!!  چرا از خود ِ آسمون برای بیان رنگش استفاده می کنی ؟
گفت : هیچ واژه ای ؛ آبی آسمونی را تفسیر نمی کنه !
خندیدم و گفتم مگه رنگ بیژامه اتو ازت پرسیدم که میگی آبی آسمونی !
.....................

راست می گفت ...
رنگ آسمون ؛ آبی آسمونیه . ( البته اگه دلش نگرفته باشه )
برای تعریف بعضی چیزها ؛ هیچی گویاتر از خودشون نیست !

میشه گفت ؛ بعضی چیزها قائم به ذات خویش اند مثل همین آسمون که وقتی می خوای رنگشو بگی ؛ مجبوری از خودش استفاده کنی .

ما معمولا قائم به ذات بودن را در مورد خداوند متعال به کار می بریم ؛ یعنی خودش را با خودش تعریف می کنیم .
حی القیوم ، ربک الاعلی ، لا یموت و لا یحیی و ...

 آدمایی هم هستند که در هیچ واژه ای نمی گنجند ، خود گویای خویش اند. همان آدمای بی توقعی که گاه دارمان را به دوش می کشند و گاه دورمان می گردند .
 
مادر ، پدر ، دوست ... شاید تو ... شاید او ... شاید شمایی که داری این متنو می خوونی از همین قبیله ی" بی واژه " باشی .

شاید هم تمام کسانی که هنوز بوی انسان را می دهند ...

 ***     ***     ***     ***     ***

اما

چرا رنگ آسمان آبی است ؟
 نور سفید خورشید ( طیف نور ) به وسیله مولکول ها و ذرات گرد و غبار موجود در آسمان ، که معمولا در مقایسه با طول موج ها ی نور مرئی بسیار کوچکند ، پراکنده می شود به این ترتیب ، نور طول موج های کوتاه (نور آبی) بسیار شدیدتر از نور طول موج های بلندتر به وسیله این ذرات پراکنده می شوند .
وقتی که به آسمان صاف نگاه می کنیم ، این نور پراکنده شده است که به چشم ما می رسد . دامنه ی طول موج های کوتاه پراکنده شده ( به حساسیت چشم آدمی به رنگ ) منجر به احساس رنگ آبی می شود .
کوتاه ترین طول موج های طیف مرئی بیشتر مطابق بنفش است تا آبی، پس چرا آسمان به جای آن که بنفش باشد آبی است ؟
نور خورشید اولیه در رنگ بنفش تا حدی ضعیف تر از آبی است و بنفش کمتر از آبی به ما می رسد . دلیل مهمتر این که چشم انسان نسبت به بنفش کمتر از آبی حساس است . اینکه مردم آبی بودن آسمان را به وجود بخار آب در جو نسبت بدهند ، شاید به این دلیل باشد که اغلب توده های آب آبی رنگ است .

از دلایل آبی بودن دریا این است که وقتی نور سفید چند متر از میان آب می گذرد مولکول های آب بخشی از انتهای سرخ طیف را جذب می کند و نوری که سرانجام به چشم بیننده منعکس می شود بیشتر آبی شده است . و در آسمان آب کافی برای چنین جذبی وجود ندارد . لایه اوزون نیز نور سرخ را تضعیف می کند ، ولی نقش ناچیزی در آبی شدن آسمان دارد .

 از سوی دیگر ، فرض کنیم که در یک روز مه الود به آسمان نگاه می کنیم . در این صورت ، نور آبی باریکه ای که به چشم ما می رسد به طور کامل پراکنده شده است . در حالی که طول موجهای بلندتر پراکنده نشده اند . بنابراین ، احساس می کنیم که رنگ خورشید متمایل به رنگ قرمز شده است . اگر آسمان جوی نداشت ، آسمان سیاه به نظر می رسید و ستارگان در روز دیده می شدند که در واقع از ارتفاع 16km به بالا  ، که در انجا جو زمین  بسیار رقیق می شود ، همان طوری که فضانوردان دریافته اند ،آسمان سیاه به نظر می رسد و ستارگان در روز دیده می شوند .


نوشته شده در  پنج شنبه 90/4/30ساعت  2:20 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

گفتم می خواهم بنویسم.
گفت بنویس.
گفتم در مورد چی ؟
گفت در باره ی بهار
تبسمی کردم و گفتم کدام بهار ؛ این بهار یا آن بهار ؟
با شیطنت گفت : از عطر آن بهار و لب این بهار ....

برایش می نویسم که برای به شکوفه نشستن بهار زندگی ؛ بهار جوانیم خزان شد .

درختان در استقبال از بهار ِ تو ؛ طبقی از شکوفه بر سر می گیرند و قبای سبز می پوشند.

 بهار ِ تو از سفر بر می گردد تا پرندگان مشایعتش کنند و بهار من قصد عزیمت دارد و پرستو ها به بدرقه اش می روند !

این بهار هوای کودکی در سر دارد ...  هوای همان وقت ها که از گـِـل ؛ خمیر درست می کرد و به تنور خیالی سرد دیوار می کوبید غافل از این که روزی از گل وجودش چانه ای گرفته و بی رحمانه بر تنور داغ زندگی می کوبند.
هوای آن روزها که به خیال صید گنجشگکی ؛ غربال پاره ی آویخته بر دیوار حیاط مادربزرگ را یواشکی بر می داشت ! بی خبر از آن که روزی خود ــ بی غربال ــ صید صیاد می شود...

این بهار هوای بچگی شو داره  ...


میدونی دلم چی میخواد؟

دلم بارون می خواد اما نه بارون پشت پنجره ! بارون وسط  دشت ؛ دشتی که نتوونی بگی سبز یا زرد ؟
اون وقت دستامو زیر بارون باز کنم و قطره هاشو بشمرم !

دلم طبیعت می خواد تا پاچه های شلوارمو بالا بکشم و پای برهنه روی علفزارهاش بدوم!

یه برکه ... یه رودخونه ... یه مرداب ... که نرم نرمک خودمو به آب بزنم و بخندم و بگم : ای وای دیدی خیس شدم ...!!!
بی ناظر ، بی شاهد ... بدون نگاه تند شحنه !
در حسرت آبتنی آن هم با مانتو و مقنعه بسوزم و از حرم این سوز و گداز پاچه های شلوارم خشک بشند!
دوست دارم کف جنگل بخوابم تا شعاع های نوری که از سایه ها می گریزند به چشمام پناه بیارند و منو برای دیدن آبی آسمون به زحمت بندازند !
آسمونی که هر درخت برای رسیدن به خورشیدش ؛ شاخه هاشو در چشم اون یکی فرو کرده !

دلم مکانی خلوت و تنها می خواد! رهای رها ! جایی که احساس نکنی همه حواسشون به توست! اصلا هیشکی نباشه ! جایی که احساس راحتی و آرامش و امنیت کنی !!
جایی که به چشم زن بهت نگاه نکنند و از زن بودنت نترسی!
از طبیعت زندگی و از زندگی طبیعی لذت ببری !

نه ...!

 انگار سر نیزه ی عرف و شرع و تعهد همیشه پشت گردنته ! دائم احساس می کنی یه چیزی مثل غل و زنجیر
به دست و پات بسته و سلول های جاندار زندگی ؛ جنبش ملکولی شونو از دست داده و ساکن شدند!

می خوای خودت باشی اما نمیشه !
می خوای همه چی روبه راه باشه و به چیزی جز لذت از زندگی فکر نکنی ... نمیشه !

نگران فردا نباشی ... دغدغه ی نان و آب و قبض گاز و ... را نداشته باشی.
دوست داشته باشی ( فاعل ) و دوست داشته بشی ( مفعول )...

میشه ؟ !

ذهنم از واژه ها جلو میزنه و با سوتی بلند و ممتد تابلوی ایست را به اونا نشون میده  ...
بزن کنار !
واژه ها متوقف می شند ! برگه ی جریمه روی شیشه ی مانیتور می چسبه !

روی برگه جریمه نوشته شده :

سرعت غیر مجاز !!!

پ .ن:
این نوشته ها را خیلی جدی نگیرید ؛ خبری نیست .
هر آدمی گاهی دلش می خواد از هر بندی رها بشه ... این طور نیست ؟
پرنده ها قفس را دوست ندارند . مگه نه ؟


نوشته شده در  چهارشنبه 90/4/29ساعت  12:59 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()


آن شب ؛ ماه شعبان نیمه شد و ماه نرگس تمام !

امشب ؛ ماه شعبان نیمه می شود و ماه من ناتمام !!


عیدتون مبارک


اگر نوری در دلم نمی تابد ؛‌ گناه از خورشید نیست

سردی و تاریکی از دل من است که روزنه ای رو به آفتاب ندارد

فقط یک پنجره کافی است تا تابش گرمابخشش را در جام دلم احساس کنم .


نوشته شده در  شنبه 90/4/25ساعت  12:58 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسرک به دخترک گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش کنار گذاشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد.

اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابید
و خوابش برد.
ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد ؛ همون طوری که خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده!

نتیجه اخلاقی داستان

عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست
آرامش مال کسی است که صادق است
لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند
آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی می کند.

آسمان فرصت پرواز بلندیست ، ولی 

قصه اینست چه اندازه کبوتر باشی!

*  *  *   *   *   *   *   *

این روزها " ایران " کوچولوی صادق ما از شنیدن دروغ های مکرر پسرک مکار خواب از چشمش ربوده شده !

  امروزه زیادند کسانی که وجدان شون را زیر خراوارها دروغ مدفون کردند و شب ها را آسوده می خوابند تا کارخانه ی دروغ بافی شان روزها بهتر طناب بریسد !
این روزها خواص از خروسخوان تا شغال خوان مثل ریگ دروغ می گویند و آخر شب خواب نازی و نازنین و نازگل و ناز آفرین می بینند !
گوش عوام هم که به شنیدن دروغ عادت کرده و اگر روزی از تریبونی دروغی نشنوند آن روز شب نمی شود !

چه بر سرمان آمده ؟!!
انگار نه می بینیم نه می شنویم !!
مثل آدمای بی درد روی مبل لم می دهیم و کنترل تلویزیون را دست مان می گیریم و از این شبکه به آن شبکه !
از " Man O To به "Farsi 1 " ؛ از این فیلم به اون سریال !!

الان واقعا نمی دانم در این آسمان بلند کی چقدر کبوتر است ؟! ما یا اونااااااااااااااااااااااا ؟!

در ضمن اگه دیر به دیر می نویسم واسه اینه که از این همه بی فردایی و بی اعتمادی خسته و کلافه ام !
بدم میاد که بی پروا و مدام به شعورم توهین می کنند و صدام در نمیاد !
در ارتباط با هر چه می بینم و می شنوم ذهنمو را به حماقت می کشم و راه خودمو میرم !
دارم به هر قیمتی ( به هر قیمتی ) زندگی می کنم !
این بد است یا خوب ؟!
این سکوت مهر تایید است یا ... ؟
از این نوع زندگی بدم میاد !
می خوام و باید که آزاد باشم و خودم انتخاب کنم .


نوشته شده در  دوشنبه 90/4/20ساعت  9:55 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

رسما اعلام شده که نشستن بد است.

نشستن باعث چاقی می‌شود.

نشستن باعث ضعف است.

و نشستن مرگ را نزدیک‌تر می‌کند.

البته صحبت سیاست نیست. صحبت بدن انسان است و رشته‌ای به اسم محققین عدم فعالیت. آن‌ها با این سوال شروع کردند که چرا بعضی‌ها زیاد می‌خورند و چاق نیستند و بعضی‌ها کم می‌خورند ولی دائم چاق می‌شوند و به این نتیجه رسیدند که تفاوت این دو گروه در فعالیت‌های جزیی روزانه است. کارهایی مانند بستن بند کفش، خم شدن برای برداشتن کیف، کش و قوس دادن به عضلات حین کارهای دیگر و از همه مهمتر ننشستن.

بنا به تحقیق جیمز ولاهو در نشریه نیویورک تایمز نشستن باعث می‌شود:

فعالیت الکتریکی عضله افت کند – و « عضله به وضعیتی مشابه عضله یک اسب مرده برود. » حین نشستن عضله شما تنها یک کالری در دقیقه مصرف می‌کند که یک سوم وضعیتی است که بلند شوید و راه بروید. این موضوع باعث بالا رفتن احتمال دیابت نوع دو و همچنین چاقی می‌شود. آنزیم‌های شکننده لیپید و تریگلیسیرین که وظیفه جمع کردن چربی از سیستم خون را دارد نیز شدیدا سقوط می‌کنند که به نوبه خود باعث پایین آمدن سطح کلسترول خوب می‌شود.

متخصص عدم تحرک مارک هامیلتون در آخرین کار خود نشان می‌دهد که چطور عدم تحرک اجباری در موش‌ها به سرعت باعث کم شدن هفتاد و پنج درصدی توان عضلات مرتبط با ایستادن در حذف لیپوپروتئین‌های خون می‌شود. برای نشان دادن تاثیر مشابه در انسان‌ها، از چهارده داوطلب جوان و سالم خواسته شد تا بیست و چهار ساعت بی تحرک باشند و اینکار باعث افت چهل درصدی توان انسلولین در شکستن گلوکز شد.

طبق تحقیقات مشابه ، یک عمر روزانه شش ساعت پشت میز نشستن می‌تواند در مردان باعث 20% افزایش احتمال مرگ در مقایسه با کسانی شود که روزانه تنها 3 ساعت پشت میز می‌نشینند.

همین مجموعه تحقیقات باعث شده یک مد در بین هکرها شایع شود: ایستاده کار کردن. این روزها اصلا غیرعادی نیست وارد دفتری بشوید و ببینید که یک نفر صندلی‌اش را روی میز و کامپیوتر را روی آن گذاشته و مشغول کار است یا اصولا میزهای بلندی ویژه ایستاده کار کردن در دفاتر کار گذاشته شده.

 

منابع : بیزنس اینسایدر و بویینگ بویینگ


نوشته شده در  جمعه 90/4/10ساعت  5:41 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()


آدم های بزرگ درباره ی ایده ها سخن می گویند.
آدم های متوسط درباره ی چیزها سخن می گویند.
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند.

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند.
آدم های متوسط درد خودشان را دارند .
آدم های کوچک بی دردند.

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند .
آدم های متوسط به دنبال عظمت خودشان هستند .
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.

آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک می پندارند همه ی پرسش ها را می دانند .

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند.
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند.
آدم های کوچک مسئله ندارند.

آدم های بزرگ سکوت را بر سخن گفتن بر می گزینند.
آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند.
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار ، فرصت سکوت را از خود می گیرند.


نوشته شده در  پنج شنبه 90/4/2ساعت  9:26 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

خبرآنلاین: سمیناری با موضوع   "رازهای ثروت و توانگری به همت کانون فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد برگزار شده بود در این سمینار   "حلت" مدیر مسئول مجله موفقیت پنج راز را برای ثروتمند شدن افشا کرد که دانستنش خالی ار لطف نیست.

راز اول بسیار ساده  است یعنی قدرت اندیشه مثبت . اگر 17 ثانیه برای رسیدن به آرمانی  تمرکز کنید به آنچه می خواهید خواهید رسید. البته برای رسیدن به این 17 ثانیه باید 70 ثانیه تمرکز را ادامه داد.

راز دوم ساده تر از راز اول است.در اینجا باید کمی نقش بازی کنید.یعنی حرکات و رفتارتان مانند ثروتمندان باشد.ظاهرتان را تغییر دهید.
محکم  ، قدرتمند و با نشاط راه بروید. تیپ بزنید وخلاق باشید . ضمیر ناخود آگاه شما نمی تواند واقعیت را از غیر واقعیت تفکیک کند به او بگویید من ثروتمند هستم باور می کند.

راز سوم یا بهترین باشید و یا اولین .برای دست یافتن به این راز ابتدا نیاز جامعه خودتان را بیابید و بکوشید به بهترین شکل و ایجاد شغلی مناسب این نیازها را برآورده کنید.همیشه برای یافتن بهترین و اولین ها جایتان را با افرادی که نیازمند سرویس های شغلی هستند عوض کنید. مطمئن باشید شاگرد اول های جامعه هیچگاه شاگرد اول های مدارس نبوده اند.

راز چهارم بالا بردن هوش هیجانی است سعی کنید مهارت های ارتباطی تان را بالا ببرید.هنر تاثیر گذاری را یاد بگیرید. هنر گوش کردن نیز در افزایش هوش هیجانی شما نقش بسزایی دارد.

راز پنجم و مهم ایمان به خدا است.این قدرت بسیار مهم است.به قدرت جادویی ایمان اعتقاد داشته باشید. روزی صد بار بگویید "ایاک نعبدو وایاک نستعین" و تاثیر شگفت آور آن را ببینید.خواهید دید که درهای مهر و محبت خداوند چگونه به روی شما باز می شود.


اگه حوصله دارید متن کامل آن را در ادامه بخوانید.

ادامه مطلب...

نوشته شده در  شنبه 90/3/28ساعت  8:0 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

به گزارش عصر ایران، روزنامه الاهرام چاپ قاهره در گزارشی به نقل از یکی ازاعضای هیات مصری که اخیرا به دعوت دولت ایران، سفری 5 روزه به تهران داشته اند؛ می نویسد: آقای " آقامحمدی " معاونِ معاون اول رئیس جمهور ایران در امور اقتصادی، آمادگی کشورش را برای صادرات گندم به مصر با تخفیف 10 درصدی نسبت به قیمت این کالا در بورس های جهانی اعلام کرد.

وی همچنین به هیات مصری گفته است که ایران می تواند تا پایان ماه رمضان امسال ، 400 هزار گردشگر را به صورت متوالی به مصر اعزام کند
.
به نوشته الاهرام ، آقامحمدی اضافه کرده است که حداقل خرج یک گردشگر ایرانی، پنج هزار دلار است که برای 400 هزار نفر، دو میلیارد دلار خواهد شد
.

علی اکبر صالحی نیز در دیدار با هیات مصری گفته است: صالحی پیش از این گفته بود ایران آمادگی دارد برای جبران خسارت مصر از کاهش ورود گردشگران ! پس از انقلاب این کشور، سالانه یک و نیم میلیون گردشگر ایرانی به مصر اعزام کند
.

البته روزنامه الاهرام در گزارش مفصل تری به قلم "امانی ماجد" می نویسد: پس از دیدار هیات مصری با رئیس جمهور ایران، یکی از اعضای این هیات (آقای العقیلی ) خواستار دیدار خصوصی با احمدی نژاد می
شود که با این دیدار موافقت می شود.
او می گوید : به طور خصوصی با احمدی نژاد ملاقات کردم و او گفت " که ایران آمادگی دارد تمامی تسهیلات را در اختیار ملت مصر قرار دهد."

العقیلی اضافه کرد: سپس احمدی نژاد دستور داد تا با آقامحمدی دیدار کنم که وی نیز در همین دیدار وعده های تخفیف گندم و آهن و اعزام گردشگر را داد.

                            ******************


__ سال گذشته هر کیسه آرد 50 کیلوگرمی به قیمت 14 هزار تومان بود سال‌جاری به 19 هزار تومان افزایش یافته است.

__ اول اردیبهشت ماه، دولت قیمت نان را افزایش داد.

__ افزایش 25 درصدی مواد غذایی در
فروردین ماه
 __ نرخ تورم در اردیبهشت ماه؛ 2/14درصد
 

** اینا هیچ کدوم به هم ربطی نداشت !!!!!!
چراغ خونه و مسجد را با هم خاموش کنید که پول برق زیاد میشه !!


                          *******************

__ بخشی از سخنرانی محمود احمدی ن‍ژاد در خرداد 1390 ،‌همین چند روز پیش:

"من به کشورهایی سفر کردم که از ذخایر معدنی سرشار اند اما در خیابان ها مردم پابرهنه و گرسته اند. فقر، بی سوادی، عدم بهداشت است. در بسیاری از شهرها و روستا ها آب سالم و آشامیدنی نیست. اما هم زمان سرمایه داران آمریکایی و اروپایی تمام آن معادن را غارت می کنند و می برند و حتی یک درصد از آن ها را در اختیار ملت ها قرار نمی دهند."

خب الحمدلله 
ایران که ذخایر معدنی نداره ! مردم گرسنه نیستند ! وضع بهداشت هم که خدا را شکر روبه راهه ... سونامی سرطان هم که نیامده ! دم خانم دستجری گرم !
آب آشامیدنی سالم هم که مثل اشک چشم عاشق همه جا پیدا میشه ! غارتگر هم که از نوع آمریکایی و اروپاییش نیست !
خلاصه همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم!!

حالا دیگه باید روی مبل لم بدیم و آهنگ زیبای محمد اصفهانی را گوش کنیم .
منو دریا ، منو باورن ، منو آسمون صدا کن ... اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا کن . منو تنها ، منو خوب من صدا کند و ...

 


نوشته شده در  دوشنبه 90/3/23ساعت  1:44 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

 
پس از استقلال هندوستان ، محمد علی جناح که در مسیر انقلاب در کنار مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو قرار داشت پا دریک کفش کرد که مسلمانان هند باید سرزمین مستقلی داشته باشند.هرچه گاندی تلاش کرد او را قانع کند که هند یک کشور متحد بماند و مسلمانان نیز در کنار سایر اقوام و مذاهب در مدیریت هند نقش داشته باشند محمد علی جناح نپذیرفت و بالاخره ایالت های مسلمان نشین هند تجزیه شدند و بنگلادش و پاکستان را به وجود آوردند .

قصه ی پاکستان اما،داستانی شنیدنی است.مسلمانان که هندوها را «نجس» می دانستند سرزمین مستقل خود را «پاکستان» نامیدند .پاکستان اولین کشوری بود که حکومت آن «جمهوری اسلامی» نام گرفت .(پس از پاکستان،به ترتیب نیجریه،ایران و افغانستان جمهوری اسلامی نام گرفتند).
هندوستان اما، با جمعیتی چند مذهبی وچند ملیتی (به ترتیب جمعیتی هندو ، مسلمان ، جین ، بودایی ، مسیحی ، سیک) صاحب حکومتی دموکراتیک و سکولار و فدرال شد . هندوستان امروز جزو نمونه های موفق دموکراسی در جهان است و سال گذشته ی میلادی در کنار برزیل بالاترین نمره ی رشد اقتصادی را به خود اختصاص داد .

از آن سو «جمهوری اسلامی پاکستان» نمونه ای از عدم تحمل و عدم مداراست . کودتا پشت کودتا و ترور پشت ترور،صحنه ی سیاست پاکستان را پر کرده است . ضیاءالحق،ذوالفقارعلی بوتو را اعدام کرد . حکومت نظامی ضیاءالحق با ترور شدن ضیاءالحق پایان گرفت !
پرویز مشرف با کودتای نظامی نواز شریف را ساقط کرد و خودش با کودتایی دیگر به تبعید رفت.
بی نظیر بوتو چند روز پیش از انتخابات ترور شد و ...

در صحنه ی اقتصادی نیز پاکستان وضعیت بهتری ندارد . در سیل اخیر پاکستان،اگر نهادهای بین المللی و دولت های خارجی به کمک پاکستان نمی شتافتند دولت پاکستان توان مدیریت اوضاع را به هیچوجه نداشت.

پاکستان ، کشور پاک ها ، پیشتاز «تقلب صنعتی» است : در شهر صنعتی پاکستان اجناسی با مارک های معروف دنیا تولید می شود!

علاوه بر این پاکستان ، پیشتاز«تقلب سیاسی» است : طالبان را تقویت می کند و از جامعه ی جهانی ( از آمریکا گرفته تا ایران ) کمک مالی می گیرد تا طالبان را سرکوب کند !

همچنین دادگاهش رای تجاوز به دختران را در ملاء عام می دهد

این سناریوی کشوری است که وجه تمایز خود را از سرزمین مادری اش، «مذهب» می داند.
 


 منبع : اینترنت


نوشته شده در  سه شنبه 90/3/17ساعت  11:27 صبح  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

سلام
این جا همه چی رو به راه است و همه خوبند .
هوا آفتابیست و گرد و غبار راه تنفس را گرفته ! دست به دامن خدا شده ام تا اندکی باران ببارد ، شاید خاطره ها تازه شوند.

اگر از احوال این جانب خواسته باشی غمی نیست جز دوری شما ؛ یعنی همان شادی ، مهربانی ، امید.


هیچ ملالی نیست مگر خاطر ِخاطره های دور و نزدیک . خاطره های دیروز، امروز که نقش گذشته و حال را بر سینه ی زندگی حک می کند.
آن گاه که تیشه ی غم نقش خاطره را قطعه قطعه کند ، حیات از دنیا رخت می بندد .
زوزه ی باد قصه ی فصل را گوش به گوش نقل استمراری خواهد کرد
. حیف که فقط  گوش می شنود و چشم نمی بیند! کاش چشم و گوش با هم یکی می شدند !! 

خدا کند عمری باقی نمانده باشد که بیش از این مکدر شود ... و
رنگ ها رنگ بسایند ...
سخن سفید به سکوت خاکستری ، امید صورتی به یاس یاسی ، شادی پاک آبی آسمانی به غم خاکی ِزمینی ، آرامش سبز چمنی به جنجال لجنی و زرد مهربانی به سرخی خشم بگراید
.


پایی نمانده تا نرم و نازک به دیدارت آید ، دست عطوفت شکسته تا بر گردنت شاخه ی مهر بیاویزد .
افسوس ، هرگز گوشه ی نگاهت آن قدر گرم نشد که خارک های انتظار خرما شوند
.

اگر احوال اهل و عیال را جویا باشی به تو خواهم گفت ؛
زن " مردیست با یک سر و هزار قلب " .
که هر هزار تایش ره توشه ی راه شده است ، قلب وسیع و جاده ، باریک و پر پیچ و خم.

از من می شنوی آن قفس برای این پرنده کوچک بود.

کاش شکوفه ها به ریشه وابسته نبودند و شاخه ها به ساقه عادت نکرده بودند.

پس از این بمان و زندگی کن ، باران دوباره پنجره ی خانه ی خاطره را خواهد شست .
و بوی نم خاک از گِل تن بر خواهد خواست .

می دانم که قناری خانه یمان به رفت و آمدها کاری ندارد و همیشه خواهد خواند .

دیگر عرضی نیست مگر صبوری تو ...


نوشته شده در  جمعه 90/3/13ساعت  3:17 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :